باد خامه و باد گرز و باد تیر وباد کمان و باد تفنگ و باد شمشیر و باد رمح و باد سم و باد رکاب و باد تازیانه و باد پشت دست و باد سیلی و باد نگاه و باد سنگ یعنی صدمه و آسیب (آنها را) باشد چه باد بمعنی آسیب و صدمه باشد. (آنندراج)
باد خامه و باد گرز و باد تیر وباد کمان و باد تفنگ و باد شمشیر و باد رمح و باد سم و باد رکاب و باد تازیانه و باد پشت دست و باد سیلی و باد نگاه و باد سنگ یعنی صدمه و آسیب (آنها را) باشد چه باد بمعنی آسیب و صدمه باشد. (آنندراج)
پیلۀ کرم ابریشم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، نوغان، پیله، فیلچه، پله هرچه شبیه مغز بادام باشد مانند نگین انگشتری خال گوشتی درشت که در پوست بدن پیدا شود، رقعه، پینه در تصوف جامۀ درویشان که از تکه های رنگارنگ دوخته می شد
پیلِۀ کِرمِ اَبریشَم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، نُوغان، پیلِه، فیلچِه، پِلِه هرچه شبیه مغز بادام باشد مانندِ نگین انگشتری خال گوشتی درشت که در پوست بدن پیدا شود، رقعه، پینه در تصوف جامۀ درویشان که از تکه های رنگارنگ دوخته می شد
باد سموم. سعیر، باد کنکو (کهنکو) مادۀ ریحی است که در آن رگ انتصاب یابدو موجب مرض گردد. محمد سعید اشرف گوید: گران خیز است همچون درد زانو زمین گیر است چون باد کهنکو. (از آنندراج). ، بگفتۀ صاحب اصطلاحات الشعر بنقل از جهانگیری نام رگی است که آنرا در تازی عرق النسا گویند
باد سموم. سعیر، باد کنکو (کهنکو) مادۀ ریحی است که در آن رگ انتصاب یابدو موجب مرض گردد. محمد سعید اشرف گوید: گران خیز است همچون درد زانو زمین گیر است چون باد کهنکو. (از آنندراج). ، بگفتۀ صاحب اصطلاحات الشعر بنقل از جهانگیری نام رگی است که آنرا در تازی عرق النسا گویند
بادگیر. مثل بادخان. (آنندراج) : چون آفریدگار تعالی او را (نمرود را) چنین ملک ارزانی داشت خویشتن را فراموش کرد و سر پرسودای وی باد خانه نخوت گشت. (تیسیر التفسیر امام نجم الدین عمر نسفی). همی خواهی که جاویدان بمانی درین پربادخانه سست بنیاد... ازین پربادخانه هم بآخر برون باید شدن ناچار با باد. ناصرخسرو. عقل اگر در میانه کشته شود دست از بادخانه بستانیم. خاقانی. مرغ تیر را از خانه کمان باد خانه دماغ و آشیانۀ چشم بدل میداد. (از تاج المآثر). رجوع به بادخان شود، روز بیست ونهم از هر ماه شمسی، کاهو. (ناظم الاطباء)
بادگیر. مثل بادخان. (آنندراج) : چون آفریدگار تعالی او را (نمرود را) چنین ملک ارزانی داشت خویشتن را فراموش کرد و سر پرسودای وی باد خانه نخوت گشت. (تیسیر التفسیر امام نجم الدین عمر نسفی). همی خواهی که جاویدان بمانی درین پربادخانه سست بنیاد... ازین پربادخانه هم بآخر برون باید شدن ناچار با باد. ناصرخسرو. عقل اگر در میانه کشته شود دست از بادخانه بستانیم. خاقانی. مرغ تیر را از خانه کمان باد خانه دماغ و آشیانۀ چشم بدل میداد. (از تاج المآثر). رجوع به بادخان شود، روز بیست ونهم از هر ماه شمسی، کاهو. (ناظم الاطباء)
آدر. (مهذب الاسماء) (نطنزی). دبه خایه. غری. بادگند. دم ّ. فتق. معروفست و آن مرضی است. (آنندراج). باد فتق است و در بعض نسخه ها باد قولنج. (شعوری ج 1 ورق 19). رجوع به باد خصیه، بادخایگی، بادخوار، بادخور، غری، فتق و دبه خایگی شود.
آدَر. (مهذب الاسماء) (نطنزی). دبه خایه. غُری. بادگُند. دِم ّ. فتق. معروفست و آن مرضی است. (آنندراج). باد فتق است و در بعض نسخه ها باد قولنج. (شعوری ج 1 ورق 19). رجوع به باد خصیه، بادخایگی، بادخوار، بادخور، غری، فتق و دبه خایگی شود.
پیلۀ ابریشم را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند. (غیاث). فیلق. بادامچه: ای که ترا به ز خشن جامه نیست حکم بر ابریشم و بادامه نیست. نظامی (از آنندراج). کرم بادامه شو و هرچه خوری پاک برآر تا لعاب دهنت بر سر افسر گردد. نظامی. همه رخ، گل، چو بادامه ز نغزی همه تن، دل، چو بادام دومغزی. نظامی.
پیلۀ ابریشم را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند. (غیاث). فیلق. بادامچه: ای که ترا به ز خشن جامه نیست حکم بر ابریشم و بادامه نیست. نظامی (از آنندراج). کرم بادامه شو و هرچه خوری پاک برآر تا لعاب دهنت بر سر افسر گردد. نظامی. همه رخ، گل، چو بادامه ز نغزی همه تن، دل، چو بادام دومغزی. نظامی.
می خانه. میکده: عقل اگر در میانه کشته شود دیت از باده خانه بستانیم. خاقانی (از آنندراج). ما هم بباده همدم خاقانییم و بس کو راه باده خانه که جویای باده ایم. خاقانی
می خانه. میکده: عقل اگر در میانه کشته شود دیت از باده خانه بستانیم. خاقانی (از آنندراج). ما هم بباده همدم خاقانییم و بس کو راه باده خانه که جویای باده ایم. خاقانی
قرارگاه باج گیران در راهها و گذرگاهها. میرنظمی گوید: خیال غمزه ها در دل نشسته بجان آمد شدن را راه بسته بخواهد بار خیمه از دل و جان گذرگاه نفس بندید هر آن. (از شعوری ج 1 ورق 190 برگ آ). باجگاه. گمرکخانه. (دمزن) ، نام شهری در ایالت فاراب که ترکان آنرا سیرام گویند. (ناظم الاطباء: فاراب). رجوع به فاراب شود
قرارگاه باج گیران در راهها و گذرگاهها. میرنظمی گوید: خیال غمزه ها در دل نشسته بجان آمد شدن را راه بسته بخواهد بار خیمه از دل و جان گذرگاه نفس بندید هر آن. (از شعوری ج 1 ورق 190 برگ آ). باجگاه. گمرکخانه. (دِمزن) ، نام شهری در ایالت فاراب که ترکان آنرا سیرام گویند. (ناظم الاطباء: فاراب). رجوع به فاراب شود
پیله ابریشم فیلق، نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند، خرقه درویشان که از پاره های رنگارنگ دوخته باشند مرقع، رقعه و پینه که درویشان بر خود دوزند، خال گوشتی که از بشره آدمی برآمده باشد اژخ مانندی که از چهره شخص بر آید، گل چشم مانندی که از طلا و نقره یا از ابریشم سازند و بر کلاه طفلان دوزند، نگین و مهر انگشتری نگینی که بصورت بادام باشد، هر جنس مطبوع و نفیس
پیله ابریشم فیلق، نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند، خرقه درویشان که از پاره های رنگارنگ دوخته باشند مرقع، رقعه و پینه که درویشان بر خود دوزند، خال گوشتی که از بشره آدمی برآمده باشد اژخ مانندی که از چهره شخص بر آید، گل چشم مانندی که از طلا و نقره یا از ابریشم سازند و بر کلاه طفلان دوزند، نگین و مهر انگشتری نگینی که بصورت بادام باشد، هر جنس مطبوع و نفیس